محل تبلیغات شما
سال ها بود دل م تنگ ه صدایی بود که دل م را بردارد ببرد حوالی ه حضورت و آنچنان آشوبم کند که بر خرابه های دلم بنشینم و یک دل ه سیر ببارم و‌ دل م را خالی کنم از دغدغه های دنیایی که چرا دیر رسیدم به تو ! که چرا دیر شد دوست داشتنم ! که چرا چشمم دیر ترا دید! که چرا قلبم دیر ترا طلب کرد! اما حال که هستی نگاه ت نور پاشید به جهانم و اجابت شد آرزوی م. امشب ندایی آمد و صدایی بلند شد و طنین ه دلنشین صاحب ش مرا تا آنسوی جهان ت برد و بعد از گردشی دلبرانه به دور ه تو و

مروح کن دل و جان را ، دل تنگ پریشان را

گر بِبَری به دلبری ، از سر زلف جانِ من

آنان که به سر مستی ما طعنه زنانند بگذار بمانند به خماری که ز ما هیچ ندانند

ه ,م ,دل ,ت ,تو ,های ,که چرا ,دل م ,چرا دیر ,م را ,دیر ترا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

درباره عواطف یک نقاش یه تنها زیر آسمون خدا